ابش در میان شاعران مهاجرت وطنستاترین شاعر است
از جناب «قنبرعلی تابش» شاعر نام آشنای افغانستان پیش از این سه مجموعه شعر با نامهای «دورتر از چشم اقیانوس» (۱۳۷۶) «آدمیپرنده نیست» (۱۳۸۲) و «یک شعلهنوبهاران» (۱۳۸۹) انتشار یافته و «دل خونین انار» چهارمین مجموعه شعر او است که به تازگی توسط انتشارات صبح امید در کابل منتشر شده است.
بنا بر این، در میان شاعران مهاجر میتوان او را شاعری پرکار به شمار آورد. هدف این نوشته نگاهی شتابناک به کتاب آخر او است.
تم غالب شعرهای جناب تابش در سه کتاب اولش «وطن»، «مهاجرت» و «مذهب» است. آن سه کتاب قبلی در واقع ادامه یکدیگرند. با خوانش دل خونین انار متوجه میشویم که شعرهای تابش در صورت و سیرت تغییراتی پذیرفته است. اینک آن تغییرات:
وطن
"غم همیشگی من وطن وطن شده است"؛ این مطلع یکی از غزلهای شاعر است و درست هم است. تابش در میان شاعران مهاجرت وطنستاترین شاعر است.
او در سه کتاب اولش به وطن نگاهی نوستالوژیک دارد و باز به قول خودش "وطن به پهنهٔ شعر من آرمانشهر است". وطن در آثار قبلی تابش مفهومی ظریف و اثیری است که میبایست از دور با حسرت تماشایش کنی، اما به آن نزدیک نشوی.
مانند تابلوی رنگ و روغن، که باید در چند قدمی آن بایستی و از تماشایش لذت ببری، اما مبادا به آن خیلی نزدیک شوی، چون ممکن است زبریهای رنگ و کشیدکیهای قلممو ذوقت را بیازارد.
در آن کتابها رابطهٔ شاعر با وطنش بسیار محتاطانه و تعارفی است. نمیخواهد زیاد به آن نزدیک شود، و با دید انتقادی و پرخاشگرانه که خاصیت دیگر هموطنان همروزگارش بود به آن نگاه کند بیشتر آن را تقدیس میکند و دوست میدارد.
وطنم! دوباره اینک تو و شانههای پامیر
بتکان ستارهها را که سحر شود فراگیر
بتکان ستارهها را که ستارههای این شهر
همه یادگار زخمند، همه یادگار زنجیر (یک شعله نوبهاران, ص ۲۸)
یا
سلام ای تکدرخت ریشه در خون، شعلهور در باد
که بر پا ماندهای با زخم انبوه تبر در باد
همیشه میپرم از خواب وقتی خواب میبینم
تو را با زخمهای خونچکان شعلهور در باد
بگو! روزی به آغوش تو آیا باز میگردیم؟
من و این دسته دسته مرغکان دربدر در باد؟ (دورتر از چشم اقیانوس, ص۱۷)
اما در کتاب اخیر، شاعر به وطنش نزدیکتر شده؛ حد اقل به تاریخ و اسطورههایش و تا حدود زیادی آن محبت فطری رخنه کرده در تار و پود وجودش را عینیتر نثار گذشته فرهنگی سرزمینش میکند.
در باره میراث مشترک آن با برادران فرهنگیش چون و چرا میکند و هدفش ابراز و احراز هویتیاست که انگار از او دریغ شده، هرچند وطن معاصرش باز همچنان در پرده ابهام و کتمان باقی میماند و نگاه همچنان تغزلی است.
تحلیل این موضوع البته میماند برای فرصت دیگر، اما آنچه اینجا میشود گفت این است که شاعر در این سالها مطالعاتش را در باره وطن گسترش داده و شناختش را عمیقتر وعینیتر کرده است. در یک کلام او در کارهای گذشتهاش بیشتر ستایشگر و غمخوار وطنش بود ولی در کارهای اخیرش به شناخت وطن روی آورده و این قدمی به پیش است.
در اولین مثنوی این کتاب که گفتوگوی شاعر با دخترش است، این توجه را میتوان به روشنی دید. شاعر به دخترش که هویت خودش را انکار میکند میگوید:
شهر فانوس و خیال و تلخی
گل سرخم! تو ز شهر بلخی
بلخ از علم و هنر دریاهاست
زادگاه بوعلی سیناهاست
بلخ نام اولین دولت شهر
نوبهار آتش شوریده به دهر (دل خونین انار، ص ۱۱)
در کارهای گذشته شاعر نگاه انتقادی به وطن و عناصر دخیل در آن اندک و رقیق است. اما در این کتاب رد پای انتقادهای گاه تند هم دیده میشود.
اگرچه جوهرة دین من جهان وطنی است
برای چند کفنکش ولی کفن شده است
و هرچه انجمن شعر، عاشقند اما
حماسهها همگی منتهی به زن شده است (دل خونین انار، ص ۱۳۰)
مهاجرت
"مهاجرت" دومین دلبستگی مفهومی شاعر است. تابش سالها قبل گفته بود که
آدمی پرنده نیست
تا به هر کران که پرکشید، برای او وطن شود
سرنوشت برگ دارد آدمی
برگ وقتی از بلند شاخهاش جدا شود،
پایمال عابران کوچهها شود (آدمی پرنده نیست، ص ۹۰)
که نشان میدهد مهاجرت و مسایل آن از دغدغههای دیرینه او بوده است. این دغدغهها هنوز ادامه دارد، اما با یک تفاوت و آن عبارت از این است که مهاجرت برای شاعر دیگر فقط یک مفهوم احساسی صرف نیست که تمام رنجهای آن دوری از وطن باشد و حس غربتی که هماره همراه انسان مهاجر قدم میزند.
مهاجرت در کارهای اخیر شاعر ابعاد دیگری یافته است. از صورت احساسی صرف در آمده و جنبههای حقوقی و حقیقی بسیاری گرفته. گوشت و پوست و استخوان یافته، دغدغههای هویتی به آن اضافه شده. چنانکه وقتی یارانهها در ایران قطع میشود، شاعر با لحن نسبتا تند و همراه با طنز تلخ میسراید:
صبر لبریز شد از پیمانه
قطع شد طفل مرا یارانه
هرچه گفتم که برادرزاده است
گفت: عالی است ولی افسانه است (دل خونین انار، ص ۵۷)
نگاه شاعر در داستان "تنو بازی" دو برادر مهاجر که در صبحگاه عید قربان در شهر کرمان خودشان را حلقآویز کرده است از این هم تلختر است
شد کبوتر دو برادر بردار
دو برادر دو کبوتر بردار
ما که تسلیم تو ایم ای غربت!
زگلوهامان خنجر بردار
چشم تا چشم افق خونین است
ماه امشب زده چنبر بر دار (دل خونین انار، ۶۰)
مذهب
اما سومین حوزهای که شاعر به آن از قدیم تعلق خاطر داشته حوزه مذهب است. ما در کتاب اخیر او باز این دلبستگی را میبینیم اما بر خلاف آن دو حوزه قبلی این بخش از افکار شاعر تغییری نکرده. شاعر همچنان درهمان موضوعات شعر میسراید احتیاجی به تغییر نگرش و نگاهش احساس نکرده است.
عشق
و افق تازهای که در کتاب اخیر تابش جلوه کرده و در کارهای قبلیش غایب بود افق عشق است. در دل خونین انار تابلوهای عاشقانه بسیار است. هرچند زبان شعر تابش در مجموع تغزلی و لطیف بوده است اما در کتابهای اولش معلوم بود که شاعر از نزدیک شدن به درخت سیب تغزل، ابا دارد.
اما در کتاب اخیر از این میوه ممنوعه تناول کرده و امید که از بهشت تعهد بیرونش نیندازند.
البته پرداختن به تغزل در این سالها گرایش عام و طبیعی بوده است. جامعه خسته از جنگ شاعرانی سرخورده میآفریند. از این حالت فی نفسه نمیتوان به عنوان تحول یاد کرد اما در کار افرادی خاص که تابش از آن دست است تازگی دارد.
ولی بهشت کردهای جهنم مرا
بهشت کردهای فرشته عالم مرا
چه سودمان از این بهشت بیانار و سیب؟
کجا رساند این بهشت آدم مرا (دل خونین انار، ۱۱۹)
البته صرف پرداختن به تغزل با استفاده از فضای کلیشهای شعر عاشقانه فارسی ممکن است کار خاصی تلقی نشود و به حساب سنت شعری گذاشته شود.
چنانکه بسیاری از پیرمردان زمانه ما سر پیری معرکه گیری میکنند و شعر عاشقانه میسرایند، اما در کار استاد قنبرعلی تابش قضیه از این دست نیست و ایشان در غزلهایش نشان میدهند که با موضوعش برخورد تجربی و نزدیک دارد وعموما تازگیهای زبانی و خیالی که در کار شاعر در این کتاب ایجاد شده نیز در همین حوزه قابل ردگیری است.
تجربیات تازه شاید به شاعر جسارت تصاویر و زبان تازه را نیز داده است.
خط زدم بر دفتر سبز تغزلهای خود
ناگهانی روی اعصابم نیایی بعد از این
ساندویچت شد دلم امشب، بفرما نوش جان
صبح در سیمای قصابم نیایی بعد از این (دل خونین انار، ص ۱۲۱)
یا
از بلوغ باغهای پسته میرسی
پسته را سر دلم شکسته میرسی (دل خونین انار، ص ۱۲۵)
در پایان باید اشاره کنم که زبان شعر تابش نیز در این مجموعه به سمت سادگی و عینیت رفته و از انتزاع دور شده و این نیز حرکتی رو به پیش است.